از آن زمان که انسان اندیشیدن را آغاز کرد، همواره کلمات و عباراتی را بر زبان جاری ساخته که مرزهای روشنی نداشتهاند. کلماتی نظیر «خوب»، «بد«، «جوان»، «پیر»، «بلند»، «کوتاه»، «قوی»، «ضعیف»، «گرم»، «سرد»، «خوشحال«،«باهوش»، «زیبا» و قیودی از قبیل «معمولاً»، «غالباً»، «تقریباً» و «بهندرت». روشن است که نمیتوان برای این کلمات رمز مشخصی یافت، برای مثال در گزاره «علی باهوش است» یا «گل رز زیباست» نمیتوان مرز مشخصی برای «باهوش بودن» و «زیبا بودن» در نظر گرفت. اما در بسیاری از علوم نظیر ریاضیات و منطق، فرض بر این است که مرزها و محدودههای دقیقاً تعریف شدهای وجود دارد و یک موضوع خاص یا در محدوده آن مرز می گنجد یا نمیگنجد.